English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2370 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
stick-up U برجستگی داشتن
to stick up for U دفاع کردن از
stick U تخته موج سواری شلاق
stick U هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick U چوب بازی هاکی
stick U چوب بازی
stick U گروه پرنده
stick U یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick U وقفه
stick U تردیدکردن
stick U چسباندن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
stick up <idiom> U دزدی مسلحانه
to stick up for U پشتی کردن
stick up for <idiom> U کمک کردن ،حمایت کردن
stick-up U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up U برجستگی داشتن
stick up U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
to stick something U چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick-on U چسبنده چسبناک
stick (someone) with <idiom> U ترک چیز ناخوشایندی
non-stick U ناچسبنده
non-stick U تفلون
non-stick U نچسب
stick with <idiom> U ماندن با
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
non-stick U ته لیز
to stick on [to] U چسباندن [روی چیزی]
stick U الصاق تاخیر
stick U چسبناک
stick to your last U یا از حدخود بیرون نگذارید
stick it out <idiom> U طاقت آوردن ،ادامه دادن
to stick up U مقاومت کردن
stick out U جلو امدن
stick around U درنگ کردن
stick around U تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
non-stick U ناچسبان
stick out U اصرار کردن
stick out U پیش امدگی داشتن
stick out U متحمل شدن
stick to your last U برشته خود بجسبد
he wants the stick U چوب میخواهد
stick U چماق
stick U وضع چسبندگی
stick U عصا
stick U الصاق کردن چوب
stick U سوراخ کردن نصب کردن
stick U گیر کردن گیر افتادن
stick U فرورفتن
stick U چسبیدن
to stick together U نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up U گردن فرازی کردن
to stick up U تندنوشتن
carrot and stick <idiom> U قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick umbrella U چتردستهچوبی
stick eraser U چوبپاککن
dipper stick U کاسه بیل
player's stick U چوببازیکنهاکی
shed stick U چوبنخ
ingot stick U شمشه
hiking stick U دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
filter stick U لوله صافی دار
honing stick U سنگ تیغ تیزکنی
quadruped stick U عصایچهارپایه
gun stick U سنبه تفنگ
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick U میل سمبه تفنگ
French stick U قرصدراز نازک نان
To stick out ones chest. U سینه خود را بیرون دادن
fish stick U فیله ماهی سرخ کرده
ortho-stick U عصایهدایتگر
job stick U دسته بازی
job stick U سکان هدایت دسته فرمان
swizzle stick U چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick like a leech U مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat U درگلوگیرکردن
to stick in ones gizzard U ناگواربودن
size stick U الت اندازه گیری پا
size stick U قالب اندازه گیری
stick bridge U پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush U قلم مو
stick glove U دستکش کلفت دروازه بان
stick plane U رنده میله دار
stick plane U رنده با تیغه گرد
stick to the point U از موضوع خارج نشوید
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
swagger stick U چوب دستی کوچک
polo stick U چوگان
joss stick U چوب جاس
goalkeeper's stick U چوبدروازهبند
glue stick U چسبپمادی
folding stick U چسبدوطرفه
English stick U عصایانگلیسی
stick shifts U دندهی دستی
stick shift U دندهی دستی
stick insects U حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect U حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick U صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick U صندلی عصایی
pogo stick U چوب پای فنردار
night stick U باتون
night stick U چوب باتون
stick check U دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
swagger stick U باتون
broom stick U دسته جاروب
stick-in-the-muds U بیعرضه
stick-in-the-muds U طفره رو
stick-in-the-muds U ادم کند
stick-in-the-muds U ادم عقب مانده
stick-in-the-muds U محافظه کار
stick-ups U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
gear stick U دسته دنده اتومبیل
stick shift U دسته دنده
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
to stick to one's guns U پای کاری محکم ایستادن
walking stick U عصا
walking stick U چوبدستی
stick-in-the-mud U محافظه کار
stick-in-the-mud U ادم عقب مانده
yard stick U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
yard stick U خط کش تاشو [ابزار]
yard stick U خط کش [ابزار]
stick in the mud U طفره رو
stick in the mud U بیعرضه
stick in the mud U ادم کند
stick in the mud U ادم عقب مانده
stick in the mud U محافظه کار
stick-in-the-mud U بیعرضه
stick-in-the-mud U طفره رو
stick-in-the-mud U ادم کند
walking stick U حشره راست بال امریکایی
stick out a mile U مثل روز روشن بودن
stick-in-the-mud <idiom> U گوشه عزلت برگزیدن
composing stick U قالب حروف چینی
stick one's neck out <idiom> U مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick to one's guns <idiom> U روی حرف خود ماندن
high stick U بالا بردن غیرمجاز چوب
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
buff stick U چوبیکه چرم
To drive all with the same stick . <proverb> U همه را با یک چوب راندن .
stick and ball model U الگوی گلوله و میله
folding meter stick U خط کش [ابزار]
folding meter stick U خط کش تاشو [ابزار]
short end (of the stick) <idiom> U غیر منصفانه
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
batten [shed stick] U کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
folding meter stick U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
controlled stick steering U دسته دنده خودکار
The stamp doesnt stick. U این تمبر نمی چسبد
stick to (a story/the facts) <idiom> U وفادارماندن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
double meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] U خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] U خط کش [ابزار]
double meter stick [American] U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
folding meter stick [American] U خط کش جیبی [ابزار]
folding metre stick [British] U خط کش جیبی [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. U سفت وسخت ایستادن
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
Dont stick your head out of the car window. U سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
word for word <adv.> U نکته به نکته
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
in a word <idiom> U به طور خلاصه
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word for word <adv.> U مو به مو
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
take my word for it U قول مراسندبدانید
word U اطلاع
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U تحت اللفظی
word for word U کلمه به کلمه
upon my word U به شرافتم قسم
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
that is not the word for it U لغتش این نیست
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com